خورشید

آخرین نظرات
  • ۲ ارديبهشت ۹۳، ۱۸:۵۶ - دانش اموز
    very bad
کسب درآمد

۲۱ مطلب با موضوع «مطلب مفید» ثبت شده است

محدود کردن گرافیک به افکت های فتوشاپ و صفحه آرایی و طراحی لوگو و نقاشی دیجیتال و آنچه که مرسوم است - هرچند که خود محدوده ی وسیعی را در بر میگیرد - جفاست به این مفهوم. تصویر سازی نیز به عنوان بخشی از گرافیک حوزه های مختلفی را در خود جای داده است. فراتر از آن تقسیم بندی گرافیک و تصویر سازی و هنرهای بصری دیگر همچون عکاسی نیز محدود کردن آنها و نادیده گرفتن ظرفیت های آنها در تعامل با هم است. شاید حتی بتوانیم گرافیک را به عنوان نقطه ای برای رسیدن این هنرهای بصری به هم و تلفیق آنها بدانیم. کارهای زیر نیز از این منظر که عکس هایی هستند که به نوعی میتوان آنها را تصویرسازی در جهان واقع و نه در پشت صفحه ی مانیتور خواند، حائز اهمیت هستند. فرای ارزش گرافیکی این تصاویر، ایده های آفرینش این تصاویر به تنهایی نیز ارزشمند است و چه کسی می تواند ارزش ایده در آفرینش آثار گرافیک را کتمان کند.
دنیای کودکانه ی زیر را از دست ندهید!

علیرضا عباسعلی

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید

بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش

به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید

زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.

مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

علیرضا عباسعلی
علیرضا عباسعلی

مشخصات:

1. جنگ افزاری است خودکار که بوسیله ناظم آتش بصورت خودکار و به ضامن در می آید.

2. با هوا خنک میشود.

3. با فشار مستقیم گاز باروت مسلح می شود.

4. با خشاب 20 تیری تغذیه میشود .

5. بوسیله نفر حمل میشود.

6. دستگاه نشان روی آن بسادگی قابل تغییر و تنظیم است.


علیرضا عباسعلی

مشخصات


علیرضا عباسعلی

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

 

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

 

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

 

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

 

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

 

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."

 

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

 مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

 

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

 

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 

ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."

 

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

 "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»

 

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

 یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."(7)

 شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)

 مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)

 یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)

 یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

 آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)

 امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

 یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کرده‌اید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم می‌پذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)

 خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»

 

مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:

امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."

امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."

امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."

امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."

امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."

 

شهادت امام:

 در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

 

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
علیرضا عباسعلی

راهنمای خرید کفش :

شاید این سوال به ذهن شما هم رسیده باشد که چه کفشی برایتان مناسب است ؟ و یا چه نوع کفشی استفاده کنید که هیچ گونه اسیبی به پا های شما وارد نکند . یک سری از کفش ها وجود دارند که با پوشیدن ان ها کف پا و یا قسمت های دیگری از پای افراد دچار اسیب می شود ، و یا به کمر درد دچار می شوند . به خاطر همین قضیه نمی توانند از کفش های دیگر استفاده کنند . و اگر هم استفاده کنند باعث اسیب زدن به پا هایشان می شوند .

کفش


علیرضا عباسعلی
علیرضا عباسعلی

آنچه آدم ها را عجیب و غریب می نماید افکار، ایده ها و اعمالشان است که در این میان آرشیتکت ها و معماران ساختمان نیز مستثنی نیستند. چراکه در دنیای ساخت و ساز، ساختمان های غیر معمول بسیاری وجود دارند که شاید هر کدام بر اساس یک فکر خلاقانه، استعدادی متفاوت یا حتی یک ایده ی فانتزی ساخته شده اند ولی آنچه افراد عادی را به فکر وا می دارد زیبایی و منحصر بفرد بودن اینگونه ساختمان هاست که تصاویر تعدادی از آنها تقدیم شما دوستان پرشین استار می شود ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

علیرضا عباسعلی

بازیهای سنتی ایران

در فرهنگ لغت فارسی، کلمه بازی برابر با سرگرمی، مشغولیت، تفریح، لعب، کار، ورزش و فریب آمده است. اما زیست‌شناسان، روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و هنرمندان در مورد بازی نظرات، تعاریف و برداشت‌های دیگری ارائه می‌دهند. زیست‌شناسان بر این باورند که علاقه انسان به بازی ریشه در کنجکاوی او نسبت به کشف و شناخت محیط اطراف دارد. روان‌شناسان نیاز انسان به بازی را نتیجه وجود انرژی مازادی می‌دانند که وی در خود نهفته دارد و جایی باید به مصرف برساند. در دیدگاه جامعه‌شناسی نیز بازی وسیله‌ای برای تمرین آدمی در زندگی اجتماعی تلقی شده است. در نهایت هنرمندان نیز بر این باورند که بازی هنری ناشی از فرهنگ و آداب و سنن هر جامعه است.

بنابراین بازیها به طور عام دارای یک بار فرهنگی هستند که چه در عصر حاضر و چه در گذشته با هدف پرکردن اوقات فراغت انسان طراحی شده‌اند. با شناخت بازیهای بومی، قبیله‌ای، محلی و سنتی ایرانی که علاوه بر بار فرهنگی، از جذابیت و تنوع بالایی نیز برخوردارند، نه تنها می‌توان تاریخ و سنن این مرز و بوم را به شکلی پویا و عمیق به نسل‌های آینده منتقل کرد، که از آن به عنوان بهانه‌ای برای گریز از عواقب اعتیاد به تکنولوژی و معنا و مفهوم بخشی دوباره به زندگی استفاده کرد. به خصوص آنکه در بسیاری از این نمونه بازیها قوانینِ ساده و اولیه‌ای از شکل بهینه اداره زندگی و هدایت آن آموزش داده و تمرین می‌شود تا افراد را به مهارت‌های لازم برای روبرویی با موقعیت‌های دشوار زندگی مجهز کند. با نگاهی اجمالی به چند نمونه از این بازیها به خوبی نماد این آموزش‌ها را می‌شود کشف کرد: احترام به دیگران، درک مفهومی و عملی رقابت سالم، دستیابی به مهارت پذیرش شکست، کار گروهی، همکاری و همیاری با دیگران برای رسیدن به یک هدف مشترک، ایثار و فداکاری، تلاش جسمی و فکری، اهمیت راستی و صداقت و...

با توجه به پهناوری اقلیمی، و قومی و قبیله‌ای در ایران، انواع بازیها با هدف‌های خاص طراحی شده و میان مردم رایج بوده است. به طور مثال بازیهای مراسم عروسی، مراسم کشاورزی، برداشت محصول، اعیاد، تغییر فصول، بارش باران، دور کردن خشکسالی و... در واقع بالغ بر 150 نوع بازی سنتی در ایران وجود داشته که به مرور زمان و تغییر شیوه‌های زندگی، نسل امروز با بسیاری از آنها بیگانه است. این بازیها در دو گروه فضای باز و فضای بسته تقسیم بندی شده و این امکان را برای افراد مهیا می‌کرده‌اند که در هر مکان و شرایطی بتوانند از اوقات خود بهترین بهره را ببرند. بازیهایی مثل هفت سنگ، طناب‌کشی، گرگم به هوا، الک دولک، وسطی و... جزو بازیهای دسته اول (فضای باز) و بازیهایی چون یه‌قل دوقل، اتل متل توتوله، تاپ تاپ خمیر و... جزو بازیهای دسته دوم (فضای بسته) تقسیم‌بندی می‌شوند. ضمن آنکه هر کدام از این بازیها را می‌توان به گروه‌بندی‌های دخترانه و پسرانه نیز تقسیم کرد.

برخی از بازیها اما به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و مذهبی در اکثر نقاط ایران مشترک بوده‌اند که بد نیست برای احیای ارزش‌های این دسته هم که شده مروری به آنها داشته باشیم:

شیوه های بازی

یک به یک: بازی‌هایی مانند ۳ ریگگ و ایکس او که تنها دو نفر بازیکن می‌توانند داشته باشند.

یک به چند:بازی‌های یک به چند بازی‌هایی هستند که یک نفر در مقابل یک گروه قرار میگیرد. در این بازی‌ها به آن یک نفر گرگ هم گفته می‌شود.

گروه به گروه:بازی‌های گروهی بین دو گروه انجام می‌شود. قبل از شروع بازی باید یارکشی شود. به این صورت که دو نفر سردسته می‌شوند و هر یک به نوبت از میان سایر افراد یاران خود را انتخاب می‌کنند.

اصطلاحات

بازی‌های کودکانه دارای اصطلاحات خاصی است که در بسیاری از این بازی‌ها استفاده می‌شود

گرگ در بازی‌های یک به چند به آن یک نفر گرگ گفته می‌شود.

یارکشی در بازی‌های گروه به گروه به عمل انتخاب افراد گروه توسط سرگروه‌ها گفته می‌شود.

شیر یا خط روشی برای انتخاب شروع کننده بازی.

گردو شکستم روشی برای انتخاب شروع کننده بازی.

تا سه نشه بازی نشه

جاده خدا: تقاضای دادن فرجه و کمی راه برای فرار.بصورت جاده خدا بده

موچ: برای متوقف کردن بازی برای گفتن حرفی مهم استفاده میشود. بصورت من موچم و موچ استفاده می‌شود.

جرزنی:وقتی کسی تقلب میکند سایر هم بازی ها برای اعتراض اصطلاح جرزنی یا جرزدن را استفاده می‌کننذ.

بازی‌های کودکانه بر پایه حروف الفبا

ارهنگ ارهنگ اسب چه رنگ؟

نوعی بازی محلی بوده که از قدیم در بین نوجوانان رواج داشته بازیکنان شامل دو گروه 5 نفره بوده و یکی از افراد گروه نقش اُستا را اجرا می کند .

گروه اول می گوید ارهنگ ارهنگ . گروه دوم می گوید اسب چه رنگ ؟ گروه اول اسبی را با مشخصات خاص نام می برد . گروه دوم در پاسخ می گوید بزن و برو چکار داری از اینجا بازی شروع می شود . دو اُستا با هم در یکجا ایستاده و

به نظاره دو گروه می نشینند گروه اول که پاسخ درست داده با شلاق گروه دوم را تعقیب می کند . بازی تا زمانی ادامه می یابد که دو استا با هم اعلام کنند سیه جو با این عم کاربرعکس می شود و گروه دوم به تعقیب گروه دوم می پردازد . این تعقیب و گریز تا زمانی دامه می یابد که فردی دستگیر شود در این هنگام دستگیر شده را به محل دو استا برده و آن فرد بازنده اعلام می شود و از دوربازی اخراج میشود.

استخوان مهتاب

در این بازی دو گروه 5 نفره هستند . گروه اول استخوانی را پرتاب میکند و گروه دوم باید آن را پیدا کند . اگر گروه دوم پیدا نکردند باید گروه اول را به پشت سوار کنند و در کوچه های روستا به همین حالت حرکت کنند تا به درب خانهای رفته و در زده واز صاحب خانه می پرسند سواره بر سواره یا پیاده بر سواره ؟ اگر گفت: سواره بر سواره بر پشت سواری ادامه می دهند و اگر گفت: پیاده بر سواره جای گروه عوض می شود.

بالا بلندی

این بازی در فضای باز انجام می‌شود. شرکت کنندگان یک نفر را به عنوان گرگ انتخاب می‌کنند که باید دنبال بچه‌های دیگر شرکت ‌کننده بدود و آن ها را بگیرد. وقتی گرگ به یکی از بچه ها نزدیک شود او باید روی یک بلندی که از پیش  تعیین شده، برود و تا وقتی روی بلندی است گرگ نمی‌تواند او را بگیرد. گرگ‌، بازی را با دنبال کردن کودکان دیگر ادامه می‌دهد. هر کس را پیش از این که روی بلندی بایستد بگیرد، گرگ می‌شود و کار او را دنبال می‌کند. وقتی گرگ، دنبال کودکی می دود، دیگران شعر می‌خوانند و شادی می‌کنندو در عین حال مواظب‌اند گرگ هدفش را عوض نکند و آن ها را نگیرد. وقتی گرگ دارد دنبال کودکی می دود، بچه ها می خوانند:

گرگ بازی تنبلی هرگز  مکن /  جان من! خود رابه گوشه کز مکن

در این بازی ممکن است به جای بلندی، کودکان با گچ یا زغال، دایره یا مربعی بکشند و درون آن را جای امن بدانند.

امروزه،  می توان این بازی را به خاطر هیجان و سرعت و تحرکی که دارد،و با هدف ایجاد شور و شادی، تقویت عضلات، سرعت و دقت به کودکان آموزش داد.

بشین و پاشو:

بازیکنان در محوطه‌ای نزدیک به هم می‌ایستند. مربی کلماتی مانند: بشین، پاشو، نشین، پانشو را به طور تصادفی و نامرتب ادا می‌کند و آنها موظف به اجرای حرکات دستور داده شده هستند. تأخیر و اشتباه در اجرا، به منزله خطاست و بازیکن خاطی خود به خود از بازی خارج می‌شود. لازم به ذکر است که لفظ «نشین» مفهوم «پاشو» یا «ایستاده بمان» را و لفظ «پا نشو» مفهوم «بشین» یا «نشسته بمان» را می‌رساند.

بیست سوالی:

دو گروه بازیکن روبروی هم قرار می‌گیرند. گروه اول بین خودشان چیزی را به عنوان موضوع انتخاب می‌کنند. گروه دوم با مطرح کردن حداکثر 20 سوال باید به آن موضوع برسند. پاسخ سوال‌ها فقط باید بله یا نه باشد. گروهی که بتواند با سوالات کمتر به پاسخ‌ها دست پیدا کند، برنده است.

تاپ تاپ خمیر

▪ اهداف بازی: سرگرمی و نشاط، تقویت حافظه و دقت

▪ تعداد بازیکنان: ۲ تا ۱۰ نفر

▪ ابزار بازی: به ابزاری نیاز ندارد

▪ محوطه بازی: فضای بسته

▪ شرح بازی: یک نفر بزرگ تر (اوستا) یکی از بچه ها را به حالت سجده می خواباند و به او می گوید، چشم هایش را ببندد، سپس دست یکی از بچه ها را بالا می برد و در حالی که آرام آرام به پشت او می زند، این شعر را می خواند: تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالا؟در این موقع بازیکن باید حدس بزند اسم شخصی که دستش بالا برده شده است، چیست.اگر درست بگوید برنده است و یک امتیاز می گیرد و شخصی که دستش بالا برده شده بود، باید جای او را بگوید و اگر اشتباه بگوید، یک امتیاز منفی می گیرد و باید خودش بازی را تکرار کند، این بازی هم چنان ادامه دارد تا زمانی که بازیکن درست حدس بزند و در پایان، امتیاز شماری می کنند و امتیاز هر کس بیشتر بود، برنده است.

دشتمال پشتی

تعداد شرکت کنندگان این بازی از ۴ تا ۱۵ نفر یا حتی بیشتر است. کودکان به شکل دایره روی زمین می‌نشینند. یکی از بچه‌ها گرگ می شودو دور دایره پشت سر دیگران می‌چرخد.او بی سرو صدا و بدون این که کسی بفهمد، دستمالی راکه در دست دارد، پشت سر یکی از کودکان می‌اندازد. آن هاباید حواس شان را جمع  کنند و او را زیر نظر داشته باشند تا اگر دستمال را پشت سرشان انداخت، بفهمند. نفری که گرگ دستمال را پشتش می اندازد، باید آن را بردارد و دنبال گرگ بدود، اگر او را بگیرد، برنده می‌شود و نفر اول در جای او می‌نشیند. در حال تعقیب و گریز گرگ، بچه‌ها با هلهله و هیجان دوست شان را تشویق می کنند که گرگ را بگیرد. حالابرنده جای گرگ را می‌گیرد و دور دایره می‌چرخد و دستمال را پشت یکی از بچه های دیگر می‌اندازد. اگر کودکی که دستمال پشتش انداخته شده، نفهمد و بازیکن یک دور بچرخد، بچه‌ها با هم می‌خوانند: "تخم‌مرغ گندیده/  یکی ز ما رنجیده" و آنکه نفهمیده دستمال را پشت سر او انداخته اند، باید در وسط دایره ‌بنشیند.

این بازی در  گذشته یکی از سر گرمی های کودکان بود و جای اسباب ‌بازی های متنوع امروزی را می‌گرفت، اما با هدف مشخصی انجام نمی‌شد. امروزه، می‌توان کودکان را با هدف تقویت سرعت عمل، دقت و کنجکاوی، تقویت حواس و تمرکز و لذت و هیجان  به انجام این بازی تشویق کرد.

ریگک

این بازی که بیشتر در افغانستان بازی می‌شود شبیه xo است. روش بازی بدین گونه‌است که روی یک کاغذ مربعی کشیده می‌شود و سپس با کشیدن دو خط از وسط اضلاع آن به هم به چهار مربع تقسیم می‌شود. سپس دو شرکت کننده به نوبت ۳ ریگ خود (که غیر همرنگ هستند و میتواند حبوباتی مانند نخود هم باشند) را در ۹ نقطه بوجود آمده می‌گذارند بطوری که هرکدام تلاش می‌کند یک ردیف سه تایی را پر کند. اگر کسی توانست یک ردیف سه تایی (در اصطلاح این بازی یک قطار) را پر کند برنده‌است. اگر پس از تمام شدن سه ریگ هر کس برنده‌ای وجود نداشت به بازی با جابجا کردن ریگ‌ها ادامه پیدا می‌کند تا یکی برنده شود.

اصطلاح :حالت دوقطاره در این بازی به حالتی گفته می‌شود که فردی بتواند وضعتی را بوجود آورد که در حرکت بعدی امکان ساخت دو قطار را داشته باشد. در این حالت بازیکن مقابل هر کاری که کند فقط می‌تواند از قطار شدن یک ردیف جلوگیری کند و در نهایت بازیکن اول برنده می‌شود.

9 ریگک

۹ ریگک شبیه سه ریگک است. با این تفاوت‌ها

  1. شکل کشیده شده عبارت از سه مربع تو در تو هستند که چهار خط میان اضلاع شان را به هم وصل کرده و در مجموع ۲۴ نقطه بوجود آمده‌است.
  2. هر بازیکن دارای ۹ ریگ است
  3. پس از چیده شدن مهره‌ها هر مهره فقط می‌تواند به خانه‌های آزاد مجاور خود برود. (با توجه به شکل گراف گونه به گره‌های مجاور خود)
  4. در صورتی که بازیکنی بتواند یک قطار (یک ردیف سه تایی از ریگ‌هایش) درست کند حریف باید یک ریگ از ریگ‌های خود را از میدان خارج کند. اگر در جریان اول بازی باشد که ریگ‌ها کامل گذاشته نشده‌اند باشد یکی از ریگ‌های بیرونی و اگر در جریان بازی باشد یک از ریگ‌ها به انتخاب خودش.
  5. در صورتی که ریگ‌های یک بازیکن به ۳ ریگ رسید شرط حرکت در نقطه‌های مجاور را ندارد و به هر خانه‌ای میتواند برود. در این وضعیت اگر بازیکن دیگر یک قطار درست کرد بازیکن اول که دیگر با داشتن دو ریگ نمیتواند هیچ قطاری درست کند بازنده مسابقه خواهد شد و بازی به پایان می‌رسد.

آفتاب مهتاب

اتل متل توتوله

این بازی را می توان حتی یک نفره اجرا کرد. به صورتی که پاها را دراز کرده و شعر مخصوص آن خوانده می‌شود و با هر ضرب آهنگ شعر دست روی یک پا می‌رود و در پایان شعر پایی که شعر روی آن پایان می‌پذیرد به عنوان بازنده انتخاب می‌شود واین کار تا باقی مانند یک پا ادامه می‌یابد. شعر اتل متل به این صورت است:

اتل متل توتوله

گاو حسن چه جوره

نه شیر داره نه پستون

شیرشو بردن هندستون

یک زن کردی بستون

اسمشو بزار عم‏ قزی

دور کلاش قرمزی

هاچین و واچین

یه ... پا ... تو ... ورچین.

شعر اتل متل به گونه های دیگری نیز خوانده می شود که البته رواج کمتری دارد، مثل:

اتل متل یک مورچه ... قدم میزدتو کوچه ... اومد یک کفش ولگرد ... پای اونو لگد کرد ... مورچه پا شکسته ... راه نمیره نشسته ... با برگی پاشو بسته ... مورچه جونم تو ماهی ... خوب بشه پات الهی ... هاچین و واچین ... یک پاتو ورچین

استوپ هوایی

نام دیگر این بازی احتمالا استوپ آزاد است. در این بازی که به وسیله تعدادی بازیکن به همراه یک توپ انجام می شود (تعداد نفرات نامحدود)، توپ توسط فرد شروع کننده بازی به هوا پرتاب می شود، همزمان با پرتاب توپ به هوا نام شخصی از بازیکنان حاضر توسط پرتاب کننده با صدای رسا گفته می شود. فردی که نام او برده شده سعی می کند که توپ را بدون اصابت آن به زمین بگیرد. در این حین دیگر بازیکنان شروع به دویدن و دور شدن از آن منطقه می نمایند. فردی که نام او برده شده در صورتی که موفق به گرفتن توپ شد، دوباره عمل پرتاب توپ به هوا و صدا زدن نام یکی دیگر از بازیکنان را انجام می دهد. در صورتی که موفق به گرفتن توپ نگردید، آنگاه به دنبال توپ دویده و سعی می نماید هرچه سریعتر توپ را بگیرد. به محض گرفتن توپ می گوید: " استوپ ". بازیکنان دیگر به محض شنیدن کلمه استوپ موظف هستند در هر جایی که هستند، توقف نمایند. شخصی که توپ را در دست دارد، می تواند به دلخواه به طرف هر کسی که نزدیک تر بوده و یا هر کس که وی مایل است، توپ را پرتاب نماید. در این حالت هیچیک از بازیکنان مجاز به حرکت نمی باشند. در صورتی که توپ به فرد مورد نظر برخورد نمود، یک امتیاز منفی به ضرر فردی که توپ به او برخورد نموده منظور شده و بازی مجدداً توسط او آغاز می شود. در صورتی توپ به وی برخورد ننماید یک امتیاز منفی به ضرر شخص پرتاب کننده منظور گردیده و بازی مجدداً توسط او آغاز می شود. بازی با همین چرخه تکرار شده تا امتیاز منفی شخصی به عدد مورد توافق و از پیش تعیین شده ای برسد. در این حالت دیگر بازیکنان به غیر از شخص دارای امتیاز منفی وارد شور شده و نامی مستعار برای وی انتخاب می نمایند. از اینجا به بعد وی را با نام مستعار انتخاب شده می خوانند (در هنگام پرتاب توپ به هوا). هر کس وی را با نام اصلی وی صدا کند، یک امتیاز منفی به حسابش منظور خواهد شد. با رسیدن امتیازات منفی به عدد مورد توافق و از پیش تعیین شده دیگری، شخص مورد نظر را رو به دیوار یا سطح دیگری چسبانده (تکیه داده) و هر یک از بازیکنان وی را با توپ مورد اصابت قرار می دهند. پس از پایان این توپ باران، شخص مورد نظر اصطلاحاً سوخته و از بازی خارج می شود. دیگر بازیکنان آنقدر به بازی ادامه داده تا یک نفر باقی بماند که او همان برنده نهایی بازی است.

اسم فامیل

اسم فامیل یک نوع بازی است که با قلم و کاغذ انجام می‌شود. تعداد مجاز شرکت کنندگان در این بازی نامحدود است. در این بازی شرکت کنندگان ابتدا روی کاغذ جدولی رسم می‌کنند که ردیف اول آن مواردی همچون نام دختر، نام پسر، نام خانوادگی، شهر، کشور، نام غذا، نام میوه، نام هنرمند، نام خودرو، نام حیوان، و غیره نوشته شده‌است. در مرحله بعد شرکت کنندگان روی یکی از حروف الفبا توافق می‌کنند و با شروع بازی سعی می‌ککند تمامی ستون‌های جدول را به نحوی پر کنند که با حرف مشخص شده آغاز شود. این کار با سرعت و مخفیانه انجام می‌گیرد. اولین نفری که تمام موارد را پر کرد استوپ می‌گوید و بقیه باید دست از پر کردن ستون‌ها ب‌کشند. سپس هر کلمه نوشته شده ستون به ستون مقایسه می‌شود و به هر گزینه امتیاز داده میشود. امتیاز دهی معمولا به این شیوه‌است که اگر کلمه نوشته شده در هر ستون منحصر بفرد باشد و فقط یک نفر آن را نوشته باشد ۲۰امتیاز و اگر کلمات نوشته شده در هر ستون مشترک باشد به هر نفر ۱۰امتیاز و اگر کلمه‌ای نوشته نشده باشد ۵امتیاز به فرد تعلق می‌گیرد. جمع امتیاز ستون‌ها امتیاز فرد در آن مرحله را مشخص می‌کند. پس از چند دور بازی به این شیوه نتایج مجموع شمرده می‌شود و برنده تعیین می‌شود.

الک دولک

بازیکنان به دو گروه تقسیم و به قید قرعه، یکی از گروهها، بازی را شروع می‌کند؛ یعنی: چوب کوچک (پیل) را روی یک چاله کوچک یا وسط دو عدد آجر قرار داده و با سر چوب بزرگ (دسته) که در زیر آن قرار داده، با قدرت به طرف نفرات گروه حریف که در محوطه هستند پرتاب می‌کند. اگر پیل در هوا گرفته شود، پرتاب کننده اخراج می‌شود، وگرنه بایستی آن را از روی زمین بردارند و به طرف چاله (یا آجرها) بیاندازند. و بازیکن دسته به دست، با تمرکز حواس، آن را در دست می‌گرداند تا پیلی را که به طرف چاله‌اش می‌آید با ضربه دورش سازد، اگر نتواند و فاصله پیل با چاله کمتر از قد دسته باشد، باز سوخته است و اگر توانسته باشد که با ضربه دورش سازد، فاصله را، از چاله با طول دسته می‌شمارند. یک، دو، سه... دوباره ارسال پیل و دریافت پیل و شمارش فاصله با دسته تا به حد نصاب برسند وگر نه، همه آنها این کار را به نوبت انجام می‌دهند تا برسند. بدیهی است اگر نتوانسته باشند، بازی را به گروه حریف واگذار می‌کنند. اگر به حد نصاب (مثلاً 50) رسیدند، یکی یکی پیل را با سر دسته به مشابه توپ پینگ پنگ و راکت ضربه‌های کوچک و یکنواخت (چله) می‌زنند و می‌شمارند. بعد هر کدام، به تعداد چله، پیل را با ضربه سنگین دسته، به طرف جلو می‌زند و هر پیلی که در هوا گرفته شود، گیرنده آن را به طرف مبدأ پرتاب می‌کند، تا اینکه تمامی نفرات گروه دسته به دست به تعداد چله هایش بر پیل نواخته باشند. طول مسیر (آخرین محلی که پیل می‌افتد تا محل چاله)، توسط نفرات گروه حریف یکی پس از دیگری، به عنوان جریمه با دویدن طی می‌شود. به طوری که با عبارت (آنا، داشقا، زنبیل، سونبول، او... ) شروع شده باشد و صدای (او...) به صورت کشیده تا لحظه نفس کشیدن ادامه یابد. (یعنی هر کجا صدای بازیکنی قطع شد، یکی از دوستان دنباله مسیر را با صدای (او...) می‌دود اگر در انجام این موارد موفق شدند، در دور بعدی کنترل بازی را در دست می‌گیرند و با دسته کار می‌کنند و اگر نتوانند، باز در وسط محوطه بازی کرده، پیل را تعقیب می‌کنند.

ایکس - او

این بازی یک بازی دو نفره‌است به وسیله یک قلم و کاغذ انجام می‌شود. نام این بازی به دلیل علامت‌های X و O است که در طول بازی استفاده می‌شود. برای آغاز این بازی در یک صفحه جدولی با ۳ ردیف و ۳ ستون رسم می‌شود و هر یک از طرفین یکی از علامت‌های X یا O را انتخاب می‌کنند و تا انتهای بازی برای پر کردن خانه‌های جدول از آن استفاده می‌کنند.

برای شروع بازی یکی از طرفین به قید قرعه علامت X یا O را که قبلا انتخاب کرده در یکی از خانه‌های جدول ۹ خانه‌ای قرار می‌دهد. سپس نفر دوم علامت مربوط به خود را در خانه‌های دیگر که هنوز پر نشده‌اند قرار می‌دهد و پس از آن مجددا نوبت نفر اول خواهد بود.

نقطه پایان بازی در هر مرحله جایی است که یکی از حریفان بتواند علامتی را که در ابتدای بازی انتخاب کرده در یکی از ردیفهای افقی، عمودی یا قطری قرار دهد و در طول بازی هر یک از طرفین با قرار دادن علامت خود در مقابل علامت‌های حریف نباید اجازه دهند که حریف یک خط عمودی، افقی یا قطری را با علامت خود پر کند.

نام این بازی در ادبیات انگلیسی Tic-tac-toe می‌باشد.

نمونه یک بازی که در نهایت X بازی را برده‌است:

بالابلندی

بالا بلندی یک بازی چند نفره‌است. در این بازی ابتدا یک نفر به اصطلاح گرگ می‌شود. بقیه بازیکنان فرار می‌کنند و گرگ باید آنها را بگیرد. گرگ نمی‌تواند یک بازیکن را در وضعیتی که بر یک سکوی بالاتر از زمین است بگیرد. آخرین کسی که گرگ او را می‌گیرد در مرحله بعد گرگ می‌شود.

پانتومیم

این بازی با تعداد نفراتی بیش از چهار نفر قابل انجام است. بدین صورت که پس از یارکشی نفرات به دو تیم تقسیم می شوند. یکی از تیمها طراح معما و دیگری حدس زننده و بازیگر پانتومیم می باشد. از تیم ۱ یک نفر داوطلب ِاجرا شده و موضوع پانتومیم که می تواند مشتمل بر چند کلمه باشد، در گوش وی توسط یکی از اعضای تیم ۲ نجوا می شود. نکته اینکه نفرات تیم ۲ قبلاً طی مشورت با هم بر سر موضوع پانتومیم به توافق رسیده اند. نفر داوطلب تیم ۱ با زبان ایما و ادا و اشاره (زبان ناشنوایان) یا حرکاتی که نشانگر موضوع باشند، سعی در رساندن مطلب به هم تیمی های خود می نماید. آنقدر که ایشان موفق به گفتن آن کلمه یا جمله گردند. از زیباییهای این بازی طرح موضوعات مفهومی و انتزاعی است که وجود خارجی و فیزیکی نداشته و فرد داوطلب با هنر به کارگیری ادا و اشارات سعی در فهماندن آن و بیان آن توسط هم تیمی های خود می نماید. هر چه تعداد افراد بیشتر باشد، انجام بازی لذت بیشتری بدست خواهد داد.

پینوکیو

به ترکی: تازادان انزلی

یک نفر به قید قرعه روی زمین خم میشود و دیگران از روی او میپرند. بعد از پریدن آنها هم خم میشود تا بقیه از روی آنها بپرند. همزمان با این کار شعری میخوانند با این مضمون: تازادان انزلی دی... ایکی دلی خان اکبری دی... اشک بلی سیندیردی...

تخم مرغ بازی

توپ بازی

توپ چرخی

تیله بازی

در قدیم بچه ها(بیشتر پسر بچه‌ها)روی زمین چاله هایی(پنج-شش تا) به پهنای کف یک دست و عمق تقریبی دو-سه انگشت با فاصله‌های نیم متری از هم می‌کندند و گوی‌های شیشه‌ای کوچکی(به اندازه تقریبا دو برابر یک نخود)را در دست گرفته و از یک نقطه شروع و به نوبت سعی می‌کردند تیلهٔ خود را با قرار دادن آن بین نوک انگشت شصت و انگشت وسط به داخل یکی از گودالها بیندازند، اگر افتاد یک امتیاز به نفع او و نوبت دیگری است و فرد امتیاز آورده در دور بعد تیله اش را از همان مکان چاله به سمت چاله بعدی با همان شیوه مخصوص باید پرت می‌کرد، و اگر هم نمی‌افتاد تیله همان جا که افتاده‌است می‌ماند تا دو باره نوبت به او برسد و دوباره تلاش کند.این بازی تا وقتی ادامه دارد که یکی زودتر از بقیه همه چاله‌ها را طی کند یا اینکه به توافق خودشان آخری برای بازی انتخاب کنند.این بازی مقید به تعداد افراد نیست و با هر تعداد نفری قابل اجراست.

خاله بزغاله

خر پلیس

خر پلیس در اصل یک بازی خنده دار و سرگرم کننده و نه به معنای پلیس خر می‌باشد. روش بازی به این صورت است که در این بازی حاقل باید ۶ نفر حضور داشته باشند تا بازی قابل انجام باشد. در ابتدا اگر گچ موجود نباشد با یک آفتابه پر از آب یک دایره بزرگ کشیده و اگر گچ موجود بود که فبها سپس بازیکنان به دو گروه تقسیم شده و قرعه کشی کرده و گروه بازنده به داخل دایره رفته و یک نفر به عنوان پلیس خرها و سایر افراد نیز دست خود را به دوش هم تیمیان خود گذاشته و یک حلقه را تشکیل می‌دهند. سپس بازی شروع شده و بازیکنان تیم بیرونی به دور دایره چرخیده و در انتظار یک فرصت مناسب که سوار یک خر در داخل دایره شوند و در این حین نیز پلیس خرها باید مراقب بوده و قبل از اینکه خر سواران سوار خرهای خود شوند باید پای آنها را یک ضربه بزند تا آنها بازی را ببازند و نوبت به گروه بعدی برسد و اما زمانی که خرسوار، سوار خر خود میشود دیگر نمی‌تواند پای او را بزند و زمانی که پایین می‌آید باید این کار را انجام دهد. و همچنین خر سوار اگر قهار بوده در فرصت مناسب از خر پایین پریده و از دایره خارج می‌شودو همچنین به هر میزان که خواسنه می‌تواند سوار خر شود و اگر خر خسته شده و به عبارتی بخوابد(خر خوابید! خر خوابید!) بازی از اول ادامه پیدا می‌کند. نکته قابل توجه اینکه اگر خر سواری خیلی زرنگ بوده باشد حتی می‌تواند سوار پلیس خرها نیز شده و اینجا به زیبایی بازی دو چندان افزوده می‌شود.

خروس جنگی

دستش ده(به اشتباه دست رشته گفته می‌شود)

در این بازی که هر چه تعداد نفرات آن بیشتر باشند لذت بازی بیشتر خواهد بود، فردی به عنوان خرس وسط انتخاب می شود. این فرد می بایست در حین پاسکاریِ توپ (با دست) بین بازیکنان، توپ را از آنان بگیرد. شخصی که توپ را از دست می دهد جای او را می گیرد. عمل قاپیدن توپ در هوا نیز در این بازی مجاز است. هنگامی که این بازی به جای دست با پا انجام شود، به خرس وسط موسوم می شود.

بازی رنگها

نام دیگر این بازی احتمالا «حساب گرجه فرنگی»! است. ابتدا یک نفر به اصطلاح گرگ می‌شود. سپس گرگ و سایر بازیکنان شعری نظی این شعر را می‌خوانند.

گرگ"حساب گرجه فرنگی

سایرین:به چه رنگی

گرگ:به رنگ طوسی

و بقیه بازی شبیه بازی بالا بلندی است با این تفاوت که بازیکن فقط وقتی در مصوونیت هستند که شیئی به همان رنگ را در دست داشته باشند.

زو(بَد بَده)

بازی زو یک بازی است که از زمان‌های قدیم وجود داشته.بازی به این صورت است که افراد به۲گروه تقسیم می‌شوند.به ترتیب در هر ۲گروه انتخاب شده و با گفتن کلمه زوووووووو می‌روند و یکی از افراد گروه مقابل را می‌گیرد.

 

ابتدا افراد به دو گروه هفت نفره تقسیم می‌شوند و یک گروه گرگ و دیگری بره می‌شود. آن گاه یکی از گرگ‌ها می‌گوید زووو و به یکی از بره‌ها دست می‌زند اگر بره‌ها گرگ را تا زمانی که زویش بند بیاید بتوانند نگه دارند آن گرگ یکی از بره‌ها می‌شود

سنگ، کاغذ، قیچی

این بازی دو نفره می باشد. مشت نماد سنگ، دو انگشت سبابه و وسطی برخاسته(علامت V)نماد قیچی و کف دست باز شده نماد کاغذ می باشند. دو نفر بازیکن دستها را به پشت برده و همزمان می گویند: " سنگ، کاغذ، قیچی ". هر کدام می توانند دست خود را به عنوان یکی از نماد های بالا نشان دهند. ترتیب برتری هر یک از نمادها بر دیگری به صورت ذیل می باشد: برتری کاغذ بر سنگ، برتری سنگ بر قیچی، برتری قیچی بر کاغذ. شخص برنده شخصی است که نماد نشان داده شده توسط وی بر نماد فرد مقابل به شرحی که آمد، برتری داشته باشد. این بازی بیشتر به منظور تعیین بازیکن آغازگر بازی دیگری کاربرد دارد مانند گردو، شکستم.

شاه، دزد، وزیر

این بازی معمولا" با 4 نفر انجام میشود.ابتدا تکه های همشکل وکوچکی از کاغذ تهیه میشود و روی هر کدام بترتیب کلمات "شاه" " وزیر " " جلاد" و "دزد" نوشته میشود و سپس کاغذها به شکل یکسان تا میشود تا کسی از داخل آن خبردار نشود، سپس هر یک از بازیکنان کاغذی را برمیدارند، وقتی همه کاغذها را برداشتند و از سمت خود آگاه شدند( البته غیر از شاه کسی نامش را فعلا" لو نمیدهد)، شاه رو به دیگران میگوید: ((وزیر من کیست؟))آنگاه وزیر هم با نشان دادن کاغذ، خود را به شاه معرفی میکند.آنگاه شاه میگوید :((دزد را از میان این دو پیدا کن.))صحنه حساس بازی اینجاست چون وزیر باید دزد را از میان دو نفر باقیمانده پیدا کند.بالاخره وزیر یک نفر را بعنوان دزد معرفی میکند که دو حالت در پی خواهد داشت.اگر حدس وزیر درست بود که شاه فرمان شکنجه ای را به جلاد صادر میکند و جلاد هم دزد بخت برگشته را شکنجه میکند، اما اگر حدس وزیر اشتباه بود و جلاد را اشتباها" بجای دزد معرفی کرده بود معمولا" جلاد بلافاصله پس از حدس وزیر و معرفی او خواهد گفت:(( چرا به جلاد توهین کردی؟!!)) و سپس شاه شکنجه ای را به جلاد میگوید تا جلاد وزیر بخت برگشته را تنبیه کند. شکنجه ها معمولا" کمی کودکانه و بعضا" دردآور بود مثل سبیل آتشین یا بشین و پاشو و ... هر دور بازی از تقسیم کاغذها تا تنبیه بیشتر از چند دقیقه طول نمیکشد لذا در نیم ساعت میتوان بیش از شش یا هفت مرتبه بازی کرد.

شکرپنیر:

نحوه انجام این بازی شیرین بدین ترتیب است که کودکان از هر گروه جنسی که باشند (دختر یا پسر)، ایستاده و دستهای یکدیگر را می‌گیرند و به صورت حلقه در می‌آیند. کودکی در وسط حلقه می‌نشیند و آنها در حالی که دست در دست به دور او می‌گردند، این شعر را در نقش و حالات مختلف می‌خوانند:

1- نفر وسط را با دست گره خورده اشاره می‌کنند و چنین می‌خوانند: «بُوقیزین مامان جانی، شکر پنیر پیشیریر» مادر این دختره، شکر پنیر می‌پزه. اگر بازیکن وسط پسر باشد، چنین می‌خوانند: «بُو اوغلانین مامن جانی، شکر پنیر پیشیریر» مادر این پسره، شکر پنیر می‌پزه.

2- در حالی که با دستها اطراف را اشاره می‌کنند می‌خوانند: «قُونشولارا پایلاییر» برای در و همسایه‌ها می‌بره.

3- در ادامه در حالی که دستهای خود را بالا می‌برند، چنین می‌خوانند: «اُوجالیغی بُو بُویدا» قد و بالاش این هوا.

4- در ادامه همانطور که به دورش می‌گردند، دستها را پایین آورده و چنین می‌خوانند: «اَلچالیغی بُو بُویدا» قد کوتاهش این قدر.

5- در حالی که بازوهایشان را کاملا باز کرده و حلقه را به بزرگترین اندازه خود رسانده‌اند چنین می‌خوانند: «گئنیشلیغی بُو بُویدا» گشاده دل این هوا (یا گشاده رو این هوا).

6- در حالی که بازوهایشان را جمع کرده و به هم نزدیک می‌شوند، یعنی حلقه را به کوچکترین حد می‌رسانند، چنین می‌خوانند: «داراشلیغی بُو بُویدا» تنگ نظریش این قَدَر.

7- در ادامه حلقه را کمی باز می‌کنند و در حالی که با دستها به نفر وسط اشاره می‌کنند تا بلند شود چنین می‌خوانند: «قٰالخ آیٰاغا قالخ، دوروبَره باخ، کیمی سئویرسَن، چَک قاباغا، باخ» از جات بلند شو، دوروبرو نگاه کن، هر کدومو دوست داری، پیش بکش و نگاه کن. آنگاه کودک وسطی، برخاسته و یکی از کودکان حلقه را انتخاب کرده و جایش را با او عوض می‌کند و در دور بعدی به دور نفر وسطی که تازه نشسته است می‌گردند و بازی را ادامه می‌دهند.

شمع گل پروانه

این بازی معمولاَ با 3نفر انجام میشود. دو نفر دوطرف یک طناب را گرفته(به صورتی که وسط طناب کمی به زمین برخورد کند)، نفر سوم وسط می ایستد و نفرات طرفین طناب را با این شعر را (شمع گل پروانه افسانه و اسم طرفین بازی) طناب را میچرخوانند و نفر وسط از روی طناب می بیپرد و روی هر اسمی که نتواند از روی طناب بپرد جایش را با اسمی که بر روی آن می ایستد، جایش را با آن عوض میکند

شیشه بازی

شیطون فرشته

طناب کشی

طناب بازی

عمو زنجیرباف

ابتدا دو نفر که تقریباً از لحاظ نیروی جسمانی و قد و وزن یکسان و قدری بزرگتر از بقیه باشند انتخاب می‌شوند. یکی به عنوان سرگروه و دیگری عمو زنجیرباف. این دو بازیکن به دو سر رشته و زنجیری که سایر بازیکنان با قلاب کردن دست‌های یکدیگر درست کرده‌اند پیوسته و دایره‌وار کمانی را تشکیل می‌دهند. ابتدا سرگروه، عمو زنجیرباف را مورد خطاب قرار داده و سؤال و جواب‌هایی را به صورت شعر رد و بدل می‌کنند. البته در اینجا بقیه بچه ها سرگروه را همراهی می‌کنند.

عموزنجیرباف...!               بعله...؟

زنجیر منو بافتی...؟           بعله...!

پشت کوه انداختی...؟      بعله...!

بابا اومده...!                     چی چی آورده...؟

نخود و کشمش...!           بخور و بیا...!

با صدای چی...؟!             با صدای گربه...!     میو، میو، میو...

تا عمو زنجیرباف نام حیوانی را بر زبان آورد، سرگروه همراه با سایر بازیکنان، صدای حیوان مورد نظر را درآورده و به راه می‌افتند و از زیر دست‌های به هم داده عمو زنجیرباف و نفر دوم می‌گذرند، به جز همان نفر دوم که به صورت کت بسته، پشت به بچه‌ها قرار می‌گیرد. سرگروه دوباره شعر را شروع می‌کند و عمو زنجیرباف با نام حیوانی آن را تمام می‌کند و آنها از زیر دست به هم داده نفری که کت بسته پشت به بچه‌ها ایستاده و نفر سوم عبور می‌کنند. در نتیجه نفر سوم نیز دست‌هایش پیچ خورده و پشت به بچه‌ها قرار می‌گیرد. خلاصه این بازی را تا جایی انجام می‌دهند که همه بچه‌ها غیر از سرگروه و عمو زنجیرباف، کت بسته و پشت و رو شوند و یا به عبارتی زنجیر شوند! در اینجا سرگروه و عمو زنجیرباف گفتگو می‌کنند:

عموزنجیرباف...!             بعله...؟

زنجیر منو بافتی...؟         بافته شد...!

محکمه یا که شُله...؟         بکش و ببین!

حال سرگروه از یک طرف و عمو زنجیرباف از طرف دیگر، با کشیدن بچه‌ها سعی می‌کنند که زنجیر را پاره کنند اما بچه‌ها با محکم گرفتن دست‌های یکدیگر مقاومت می‌کنند... تا اینکه بالاخره زنجیر از یک جایی پاره می‌شود. دو بازیکن که دست‌هایشان از یکدیگر باز شده جریمه می‌شوند و بایستی هر کاری که از سوی سایر بازیکنان به آنها محول می‌شود، انجام دهند. مثلا یک دور حیاط مدرسه را بدوند.

قایم باشک

(به فارسی افغانستان: چشم گیرک)، قایم موشک هم گفته می‌شود. این بازی معمولا در محیط‌های باز بازی می‌شود و تعداد شرکت کنندگان در آن نامحدود است.

روش بازی به این صورت است که بر حسب قرعه یکی از شرکت کنندگان گرگ می‌شود، در یک محل ثابت می‌ایستد و چشم‌هایش را می‌بندد (به اصطلاح چشم می‌گذارد) و تا یک عدد مثل ۱۰۰ یا ۵۰ می‌شمارد. در طول این مدت سایر شرکت کنندگان باید در محلی خود را مخفی کنند به طوری که گرگ نتواند آن‌ها را ببیند. پس از پایان شمارش، گرگ چشمهایش را باز می‌کند و سعی می‌کند دیگران را پیدا کند.

در صورتی که گرگ هر یک از شرکت کنندگان را ببیند باید نام او را بلند صدا کند و با اعلام محل اختفای او کلمه سُک سُک را به زبان آورد. برای گفتن کلمه سک سک گرگ باید در محلی که چشم گذاشته بوده قرار گرفته باشد. در این حالت فرد شرکت کننده باید از محل خود بیرون بیاید. اگر گرگ نام شرکت کننده یا محل اختفا را اشتباه بگوید شرکت کننده نباید بیرون بیاید و می‌تواند به بازی ادامه دهد. هر گاه گرگ آنقدر از محل ثابت اولیه اش دور شود که یکی از افراد مخفی شده بتواند خودش را به محل چشم گذاشتن گرگ برساند و کلمه سُک سُک را به زبان آورد، تمام افرادی که گرگ قبل از آن پیدا کرده بود به اصطلاح آزاد می‌شوند. به این ترتیب نفر بعدی که گرگ پیدا کند در مرحله بعد گرگ خواهد شد.

بازی به دو صورت پایان می‌یابد. یکی این که گرگ همه افرادی را که مخفی شده‌اند پیدا کند، به این ترتیب نفری که اول از همه گرگ او را پیدا کرده یا نفر اولی که توسط دیگران آزاد نشده در دور بعد گرگ است. حالت دوم این است که نفر آخری که پیدا نشده پیش از گرگ خود را به محل چشم گذاشتن برساند سک سک بگوید. به این ترتیب تمام نفراتی که گرگ قبلا پیدا کرده بود آزاد می‌شوند و خود گرگ دوباره در مرحله بعد باید چشم بگذارد.

بازی این طور است که: چند نفر جمع می‌شوند و یک نفر را به قید قرعه انتخاب می‌کنند. سپس او چشم می‌گذارد و دیگران قایم می‌شوند و فردی که چشم گذاشته‌است باید مکان قایم شدن افراد را پیدا کند، بلند بگوید و در محل چشم گذاشتن، دست بگذارد و بگوید: «سُک سُک». افرادی که قایم شده‌اند باید زودتر از کسی که چشم گذاشته «سک سک» کنند. در صورتیکه فرد چشم گذار نتواند هیچ یک از نفرات را سک سک کند، باید بار دیگر چشم گذارد ولی اگر دو نفر را سک سک کند نفر آخری که می‌رسد و سک سک شده‌است باید چشم بگذارد. در صورتی که فرد چشم گذار یک نفر را سک سک کند باز هم او باید چشم گذارد. زمان بازی به دلخواه افراد تنظیم می‌شود. معمولاً مکان‌های شلوغ تر برای بازی بهتر است.

نام این بازی در ادبیات انگلیسی Hide-and-seek می‌باشد

قلعه

در بازی قلعه یا نجات ابتدا یارکشی می‌شود و سپس با شیر یا خط یکی از گروه‌ها به گرفتن یاران گروه دیگر می‌پردازد هر کسی که دستگیر می‌شود به کنج دیواری برده می‌شود که به آن قلعه گفته میشود. اگر در این حال یکی دیگر از اعضای گروه بتواند به قلعه نزدیک شده و دستش را به یکی از افراد دستگیر شده بزند آنها آزاد می‌شوند. بازی تا هنگامی که تمام افراد گروه دستگیر شوند ادامه می‌یابد و سپس دو گروه تعویض می‌شوند. بازی قلعه در مدارس ابتدایی پسرانه ایران بسیار رواج دارد.

در این بازی دو تیم جایی را به عنوان قلعه خود انتخواب کرده. یک گروه (سگ)میشود که دنبال گروهی دیگر به نام(بره) می‌دوند اگر دست گرگ‌ها به بره خورد بره باید به قلعه سگ‌ها برود و برای آزاد سازی بره زندانی برهٔ دیگر باید ازدست سگها فرار کند و دست خود را به برهٔ زندانی بزند و بگوید آزاد آنگاه بره آزاد می‌شود بازی تا جایی ادامه دارد که تمام بره‌ها گرفته شوند.

کش بازی

حداقل سه نفر باید در این بازی شرکت کنند دو نفر که کش را به کمک پاهایشان بگیرند و یک نفر که از روی کش بپرد. تعداد افرادی که کش را می‌گیرند می‌تواند بیشتر هم باشد. این بازی چندین مرحله دارد که هر کدام اسم مخصوصی دارد. کسی این مرحله ها را به یاد دارد؟

کبدی با یک پا

اهداف بازی: افزایش استقامت قلبی تنفسی و عضلانی، تقویت عضلات پا،هماهنگی عصبی، عضلانی، تعادل، سرعت و چابکی

تعداد بازیکنان: ۶ تا ۱۲ نفر

ابزار بازی: به ابزار نیاز ندارد

محوطه بازی: فضای باز

شرح بازی:

بازیکنان به دو گروه مساوی تقسیم می شوند و هر گروه در جایگاه خود که از قبل مشخص شده است، می ایستند.

یک نفر از بازیکنان گروه اول پشت خط میانی (خطی که دوگروه را از یکدیگر جدا می کند) می ایستد.

بازیکن یک پایش را بلند می کند و روی یک پا می ایستد و به صورت لی لی کردن به زمین تیم مقابل وارد می شود.

او سعی می کند به طرف بازیکنان گروه دوم برود و آن ها را لمس کند او به هر نفری که دست بزند او را می سوزاند و باید از بازی خارج شود و در مقابل بازیکنان گروه دوم باید از دسترسی او فرار کنند تا نتوانند به آن ها دست بزند.

بازیکن گروه اول باید به همان حالت یک پا و قبل از خسته شدن و زمین خوردن پایش به سمت گروه خود برگردد ولی اگر قبل از بازگشت و گذشتن از خط میانی، پایش به زمین بخورد می سوزد و باید از بازی خارج شود.

این بازی به همین روش با بازیکن گروه دوم آغاز می شود و بازیکنان به نوبت به اجرای بازی می پردازند تا جایی که تمام بازیکنان یک تیم بسوزند و تیم مقابل برنده بازی می شود

کلاغ‌پر

در این بازی یک نفر که اصطلاحا اوستا نامیده می‌شود با نام بردن اسم حیوانات و گاهی وقتها اشیا و یا آدمها، مهارت کودکان در زمینه تشخیص پرندگان از سایر موجودات را تقویت می‌کند. به این ترتیب که بچه‌ها به صورت حلقه‌ای گرد هم می‌آیند و انگشت اشاره خود را در مرکز دایره قرار می‌دهند و با شنیدن نام پرنده دست خود را به نشانه پرواز بلند می‌کنند و کسی که اشتباها در موردی غیر از پرندگان دست خود را بلند کند بازنده‌است و از حلقه مسابقه خارج می‌شود و این روند تا باقی ماندن یک نفر ادامه پیدا می‌کند. لطافت این بازی به اجرای سریع و ابراز هیجان کودکان می‌باشد.

گانیه

این بازی در محدوه مربع شکل یا مستطیل شکل به نام زمین بازی انجام می شود. حدود زمین بازی مشخص شده و بازیکنان به دو تیم یارکشی می شوند. اعضای یک تیم در سراسر زمین بازی پراکنده می شوند. اعضای تیم دیگر به صورت تک نفری و با حالت لِی لِی وارد زمین بازی شده و سعی در زدن (رساندن دست به بدن بازیکن تیم مقابل) بازیکنان تیم مقابل می کنند. در صورتی که از حالت لِی لِی خارج شوند سوخته و از بازی حذف می شوند. در صورتی که پای هر کدام از بازیکنان دو تیم از زمین بازی خارج شود آنها خواهند سوخت. بازی تا زدن آخرین نفر باقیمانده در زمین ادامه خواهد داشت. در این هنگام جای دو تیم با هم عوض می شود.

گاو گوسال

بازی اینطور است که ابتدا پنج سنگ کوچک یا شیئ دیگر که هر کدام سنبل یک چیز است را تهیه میکنیم. سنگ تیره به عنوان گاو، سنگ قهوای به عنوان گوساله، شیئ گرد بعنوان فنگل، شیئ سفید بعنوان پنیر و شیئ دراز بعنوان شاه دراز. اینها باید در حدی باشند که هر کدام به راحتی در مشت بسته جای گیرند. سپس تعدادی دور هم جمع میشوند و یک نفر اشیائ را پشت خود یا درپیراهن و یا کیسه یا هر جایی که افراد دیگر نبینند قایم میکند و به طور تصادفی یکی رادر مشت بسته بیرون می‌آورد وبصورت سوالی میگوید: "گو، گوسال، فنگل پنیر یا شادراز؟ اگر درست پاسخ داد نوبت نفر بعدی میشود ولی اگر پاسخ غلط داد جریمه میشود که معمولا کولی دادن به نفر مقابل است و یا هر نوع جریمه‌ای که در ابتدای بازی جمع توافق میکنند. سپس نوبت به نفر بعدی است که سوال کند و همینطور بازی ادامه دارد.

گردو، شکستم

این بازی در واقع مقدمه‌ای برای شروع بازی‌های دیگر است. برای تعیین سرگروه یا جای ایستادن هر گروه یا گروهی که باید بازی را شروع کند یا در بازی «وسطی» برای تعیین گروه وسط، بچه‌ها اول این بازی را می‌کنند. دو نقطه را با فاصله‌ای انتخاب می‌کنند. دو نفر نماینده ی هر گروه در نقاط این طرف و آن طرف قرار می‌گیرند. یکی، در حالی که پای راست را در جلوی شست پای چپ گذاشته است، از یک طرف شروع می‌کند و می‌گوید: گردو! دومی با انجام همین کار می‌گوید: شکستم. هر کس هنگام انجام این کار، یعنی در "گردو" گفتن یا در "شکستم" گفتن،پایش روی پای دیگری برود، گردو را شکسته و برنده است و گروه او بازی را شروع می‌کند.

کودکان و تماشاچیان هم شعر می خوانند و هیجان‌های خود را تخلیه  می کنند:

گردو با پا می‌شکنم / چه بی‌صدا می‌شکنم

گرگم به هوا

گرگم و گله می‌برم

شرکت کنندگان این بازی باید بیشتر از ۴ نفر باشند. از بین آن ها یکی گرگ می شود و دیگری چوپان. همه ی کودکان پشت چوپان، کمر یکدیگر را می‌گیرند. هرچه تعداد بچه ها بیشتر باشد، بازی هیجان‌انگیزتر می‌شود. گرگ روبه روی چوپان و گله‌ای که پشت سرش است، می ایستد و می‌خواند: گرگم و گله می‌برم. گوسفندان هم می‌خوانند: چوپون دارم نمی‌ذارم.

ـ گرگ دندان نشان می‌دهدو می گوید: کارد من تیزتره، لقمه ی من لذیذتره.

ـ خونه ی خاله از کدوم وره؟

ـ از این ور و از اون وره.

گوسفندان شروع می‌کنند به راست و چپ حرکت کردن. گرگ هم همین‌کار را می کند. تا یکی از کودکان را که نتوانسته در حرکت با دیگران هماهنگ شود، می‌گیرد. او جزو دسته ی گرگ می‌شود،کمر گرگ را می‌گیرد و به جدا کردن گوسفندان از گله کمک می‌کند و با او شعر می‌خواند.

این بازی یک سرگرمی پرشور و نشاط است و مشارکت و کار گروهی را به کودکان می‌آموزد.  بازنده ندارد و هر دو گروه برنده‌اند.

گل یا پوچ

گل یاپوچ یه بازی دسته جمعی هستش که معمولاً دونفره هم بازی می کنن. دراین بازی یک شئ گردکوچک مثل نخود، سنگ ریزه یا هرچیز کوچک مشابه را داخل یکی از دستان قرارداده به طوری که افراد دیگر نبینند بایدبه اصطلاح گل را پیدا کنند

گوشه بازی

طناب‌بازی

این بازی هم به صورت انفرادی انجام می‌شود، هم به شکل گروهی.

انفرادی: یک کودک به تنهایی با طناب به بالا می‌پرد و طناب را با دست از پشت سرش به بالا می‌چرخاند و در جلو از زیر پایش رد می‌کند یا برعکس. طناب در فضا دور کودک می‌گردد و بچه‌های اطراف می‌شمارند ۱، ۲، ۳ ...  تا وقتی که طناب به پای بازیکن گیر کند یا نتواند بپرد. تعداد پرش هر کس شمرده می‌شود. هر کس بیشتر پرید، برنده است. گاهی این بازی مسابقه ی سرعت است و اطرافیان خیلی تند می‌شمارند و بازیکن باید پرش خود را با شمردن آن ها هماهنگ کند.

گروهی: دو کودک دو سر طناب را می‌گیرند و به فاصله ی مناسبی که بتوانند طناب را خوب و هماهنگ بچرخانند، به طوری که هم در چرخش به زمین بخورد و هم هنگام چرخش به اندازه ی قد یک کودک بالا برود، می‌ایستند.

کودکان نامگذاری می‌شوند: سرخ، سبز، آبی، گلابی و... یک کودک وارد طناب می‌شود و می‌پرد. دیگران دم می‌گیرند: سرخ، سبز، آبی گلابی ... روی نام هر کس سوخت، نفر بعدی اوست. این بازی به صورت "یک در رو"، "دو در رو" و ... هم انجام می‌شود: کودکان پشت سر هم وارد می‌شوند. دفعه ی اول یک بار می‌پرند، دفعه ی دوم دو بار، دفعه ی سوم ... کودکان دیگر هم دم می گیرند: "یک در رو"، "دو در رو" و... کودکی که پایش به طناب می شود.

گیر کند یا در پریدن تأخیر داشته باشد، به طوری که یک بار طناب خالی به زمین بخورد، می‌سوزد و از بازی کنار می‌رود. بازی ادامه پیدا می کند  تا یک نفر در صف بماند که برنده است.

طناب ‌بازی و «یک در رو» و... بازی ای هیجان‌انگیز و دوست‌ داشتنی‌ است که موجب تقویت عضلات، بالا بردن  میزان دقت، واکنش درست و سریع، مشارکت و رقابت سالم

لی لی

به انگلیسی: Hopscotch این بازی بیشتر توسط دختران انجام می‌شود. اصول این بازی با پریدن از روی مربع‌های کشیده شده روی زمین است. هر مربع یک شماره از خود دارد. شرکت کننده اول سنگی را روی یک شماره می‌اندازد و اگر توانست این کار را بطور دقیق انجام دهد با لی لی کردن همه مربع‌ها را بجز مربعی که سنگ را در آن انداخته طی می‌کند و سنگ را در بازگشت می‌آورد.

لی لی حوضک

در این بازی مادر یا بزرگ‎تر دیگری دست کودک را در دست می‎گیرد، با انگشت دست دیگر کف دست کودک را قلقلک می دهد و می گوید :“ لی لی حوضک، جوجو اومد آب‎بخوره‎ افتاد تو حوضک . ” انگشت کوچک را جمع می‎کند:“ این درش آورد .” انگشت دوم را جمع می‎کند : “ این شستش ” انگشت سوم را جمع می‎کند: “ این پختش.” ” کی خوردش ؟ ” انگشت شصت را می‎گیرد و حرکت می دهد : “ منِ منِ کله گنده ” این بازی با انواع شعرگونه های دیگر نیز اجرا می شود . با گرفتن انگشت کوچک :“ این‎گفت : بریم دزدی. این گفت چی چی بدزدیم؟ این گفت تشت طلای پادشاه رو . این گفت : جواب خدا رو کی می ده؟ ” با تکان تکان دادن انگشت شصت : این گفت :“ منِ منِ کله گنده !” یا شعر جدید آن : “ این کوچول موچوله، این داداشِ (خواهرِ ) کوچوله، این بابایِ کوچوله، این مامانِ کوچوله، دوستشون داری؟ بله، بله ، یک دنیا .” این بازی علاوه بر آشنایی با ریتم و قافیه و وزن، علاوه بر رابطة عاطفی با کودک و علاوه بر تحریک حس لامسة کودک، بیان نکته‎های اجتماعی و آموزش ریاضی را نیز برای کودک آغاز می‎کند .کودک برای اینکه شمارش را بیاموزد مانند اجداد خود از انگشتانش استفاده می‎کند . کودک برای یادگیری این امر ابتدا باید بیاموزد که انگشتان را به نوبت و با عدد مناسب آن مشخص کند . مدت‎ها طول می‎کشد تا کودک این ترتیب و این تطبیق را فرا گیرد و چه چیز زیباتر و پر انگیزه تر از یک کلام آهنگین دوست داشتنی او را به این کار تر غیب می کند؟

مادام یس

نخ بازی

نقطه بازی

نون بیار کباب ببر

دو نفر دستهای همدیگر را روی هم قرار می‌دهند و هر کس که توانست روی دست آن یکی بزند برنده‌است.

بازی‌های نمایشی

بازی‌های نمایشی طیف وسیعی دارند اما ویژگی مشترک شان ایفای نقش‌های مختلف توسط کودکان است. مامان بازی، خاله بازی، پلیس بازی، معلم بازی و دکتر بازی نمونه‌هایی از این نوع بازی‌ها است.

وسطی

تعداد شرکت کنندگان در این بازی، محدودیت ندارد. کودکان هر چندنفر که باشند، دو دسته می‌شوند و مشخص می‌کنند که اول کدام گروه، وسط باشد.

گروهی که وسط نیست، هم دو دسته می‌شود و هر دسته در یک طرف زمین بازی قرار می‌گیرد. آن ها توپی را از یک طرف به طرف دیگر پرتاب می کنند تا به یکی از افراد وسط بخورد. افراد وسط هم سعی می‌کنند با جا خالی دادن نگذارند توپ به آن ها بخورد. هر کس توپ به او بخورد، از بازی بیرون می رود. اگر  کسی توپ را بدون تماس با بدن خود یا زمین در هوا بگیرد (گل بگیرد)یا(بل بگیرد) در برابر هر بل می‌تواند یکی از یارانش را که از بازی بیرون رفته، دوباره به وسط بیاورد، یا اگر یک بار سوخت، از بازی خارج نشود. پرتاب توپ از این طرف به آن طرف آن‌قدر ادامه پیدا می کند تا چابک ترین و زرنگ‌ ترین کودکان در وسط باقی ‌بمانند. بعد، بازی با عوض کردن جای وسطی ها با افراد دو طرف زمین ادامه می‌یابد.

این بازی خیلی هیجان‌انگیز است و دو طرف ضمن پرتاب توپ گاهی شعر هم می‌خوانند:

بپا که توپ نخوره به پات / بپا یهو، نیفته کلات

این بازی در گذشته خیلی رایج بود و هنوز هم میان بچه هاطرفدار دارد. با اینکه انجام آن در فضای باز مناسب ‌تر است، اما در اتاق هم می شود انجام ‌داد، باتوپ های پارچه ای ، یا پیچیدن و گلوله کردن لباس‌های کهنه. امروزه می‌توان با هدف ایجاد هیجان و شادمانی، تقویت حس بینایی، واکنش سریع و همچنین مهارت در نشانه‌گیری، کودکان را به این بازی تشویق کرد.

هپ هپ

اهداف بازی: سرگرمی، نشاط، افزایش دقت، تمرکز و تمرین حفظ مضارب اعداد گوناگون

تعداد بازیکنان: ۳ نفر به بالا

ابزار بازی: به ابزاری نیاز ندارد

محوطه بازی: فضای بسته

شرح بازی: در این بازی، ابتدا یک نفر از دانش آموزان را که از بقیه بزرگ تر است، به عنوان استاد انتخاب می کنند. استاد یک عدد را انتخاب می کند، به طور مثال عدد ۵ را انتخاب می کند (انتخاب عدد اختیاری است).

بقیه دانش آموزان به شکل دایره وار می نشینند و استاد، یکی از دانش آموزان را انتخاب می کند، دانش آموز باید از عدد یک شروع کند، یعنی او باید شماره یک بگوید، بعد به ترتیب، نفر دوم عدد دو، نفر سوم عدد سه و نفر چهارم عدد چهار را باید بگوید. در این جا نفر پنجم باید بسیار حواسش جمع باشد و به جای عدد ۵ کلمه «هپ» را بگوید.

چون عدد ۵ را استاد انتخاب کرده بود به همین روش نفرات شش، هفت و ... باید اعداد مربوط به خود را بگویند.

وقتی عدد ۱۰ می رسد باز باید کلمه «هپ» گفته شود. به همین ترتیب به جای مضارب عدد ۵ باید کلمه «هپ» را بگویند.

این عدد شماری به شکل دوره ای ادامه پیدا می کند.

کسانی که به اشتباه به جای کلمه «هپ» عدد بگویند یا کلمه «هپ» را به جای عددی غیر از مضارب ۵ بگویند، می سوزند و از بازی خارج می شوند.

بازی تا زمانی ادامه پیدا می کند که تنها یک نفر باقی بماند. آخرین نفر باقی مانده در دایره بازی به عنوان برنده شناخته می شود

هفت سنگ

هفت سنگ نام یک بازی سنتی ایرانی است. امکانات لازم برای این بازی، هفت عدد سنگ صاف و تخت و یک توپ هفت‌سنگ (شبیه توپ تنیس) است. بازیکنان در قالب دو تیم پنج یا شش نفره تقسیم می‌شوند. وقتی که سنگ‌ها چیده می‌شوند یکی از گروه‌ها به عنوان پرتاب‌کننده بازی را شروع می‌کند. شروع بازی به این ترتیب است که باید از فاصله نسبتاً دور توپ را به طرف سنگ‌ها بیندازند.گروهی که توپ را پرتاب می‌کند باید سعی کند که کمترین مقدار سنگ را بیندازد چون در این صورت راحت‌تر می‌تواند بازی را تمام کند. وظیفه گروه دوم هم این است که نگذارد تیم پرتاب‌کننده سنگ‌های ریخته شده را دوباره روی هم بچیند و باید با توپ به آنها بزند. هر کدام از بازیکنان تیم مهاجم که توپ به او برخورد کند از جریان بازی کنار می‌رود. و به این ترتیب اگر هیچ کدام باقی نمانند بازی به نفع تیم مدافع و اگر سنگ‌ها روی هم چیده بشوند بازی به نفع تیم مهاجم تمام می‌شود.

یه قل دو قل (به ترکی: ابه داش یا قجمه داش)

اهداف بازی: سرگرمی، افزایش هماهنگی عصبی عضلانی، افزایش دقت و تمرکز و چابکی

تعداد بازیکن: بیشتر از دو نفر (۲ تا ۱۰)

ابزار بازی: ۵ سنگ گرد که کمی بزرگ تر از فندق باشد

محوطه بازی: فضای بسته

شرح بازی: ابتدا با جفت یا تک آمدن، آغاز کننده بازی را مشخص می کنند، به این گونه که یکی از بازیکنان سنگ ها را در مشت می گیرد تا دیگری بگوید زوج است یا فرد این بازی چندین مرحله دارد و بازیکن با اجرای موفق هر مرحله، به مرحله دیگر راه می یابد، ولی اگر در هر مرحله مرتکب اشتباه شود، می بازد و باید بازی را به نفر بعدی واگذار کند.

مرحله اول (قل اول): پنج سنگ را به گونه ای که جدا از هم باشد روی زمین پخش می کنند، آغاز کننده بازی یکی از سنگ ها را بر می دارد و به بالا می اندازد و در فاصله زمانی پایین آمدن سنگ، یکی از سنگ های روی زمین را بر می دارد و با همان دست، سنگ بالا انداخته را که در حال سقوط است می گیرد و به همین شیوه همه سنگ ها را بر می دارد.

مرحله دوم (دو قل): ۵ سنگ را به گونه ای که دو به دو قرار بگیرد، روی زمین پخش می کند؛ یکی را برمی دارد و به بالا می اندازد و سنگ ها را دوتایی از روی زمین بر می دارد.

مرحله سوم (سه قل): مانند مراحل مذکور است؛ با این تفاوت که چهار سنگ روی زمین را باید در دو حرکت یک تایی و سه تایی بردارد.

مرحله چهارم: یک سنگ را به هوا می اندازد و چهار سنگ را با هم از روی زمین بر می دارد و سنگ معلق در هوا را می گیرد.

مرحله پنجم (قرتک): یک سنگ را به هوا می اندازد، در حالی که چهار سنگ دیگر در مشت است انگشت سبابه را به زمین می کشد، بعد سنگ را در هوا می گیرد.

مرحله ششم: بازیکن سنگ ها را پخش می کند یکی را بر می دارد و بالا می اندازد، در فاصله بازگشت، یکی از سنگ های روی زمین را بر می دارد و سنگ هوا را می گیرد و با یک پرتاب دیگر، سنگی را که از روی زمین برمی دارد با یکی از سنگ ها عوض می کند و به همین روش، مرحله را با تعویض تمامی سنگ ها به پایان می رساند.

مرحله هفتم: در این مرحله، بازیکن بعد از ریختن سنگ ها روی زمین، دست چپ را در یک طرف آن ها به شکل عمودی بر زمین می گذارد و دیواری درست می کند.

با دست راست یکی را بعد از برداشتن به طرف بالا می اندازد و دو بار می گیرد و دراین فاصله باید یکی از سنگ ها را بردارد و آن سوی دیوار بگذارد و این حرکت را برای تمامی سنگ ها اجرا کند.

مرحله هشتم: در این مرحله، بازیکن سنگ ها را یک جا به طرف بالا می اندازد و در فاصله بازگشت آن ها، به سرعت دست ها را به هم می چسباند و با دو کف دست، سنگ ها را می گیرد. دوباره آن ها را در همان حالت با دو دست به طرف بالا می اندازد و در این فاصله دست ها را وارونه می کند و از ناحیه انگشت سبابه به هم می چسباند و آن ها را با پشت دست هایش می گیرد و سپس سنگ ها را به بالا پرتاب می کند و با کف دو دست می گیرد. افتادن حتی یک سنگ موجب سوختن است و هر کدام از بازیکنان که این مراحل را بدون اشتباه بگذرانند، برنده بازی معرفی می شوند و اگر در هر مرحله بسوزند، باید بازیکن حریف بازی را ادامه بدهد.

مرحله آخر: مرحله تنبیه است و دو بازیکن رو به روی هم می نشینند؛ بازنده کف دستش را به زمین می چسباند و نفر برنده سنگ ها را یکی یکی با اسامی تنبیه ها مانند: «نوازش و برداشتن عسل از کندو» پشت دست او می چسباند، سپس باید با یک حرکت همه سنگ ها را به سوی بالا بیندازد و با کف دست بگیرد، اگر توانست همه را بگیرد تنبیهی متوجه او نیست اما اگر سنگی روی زمین بیفتد به تعداد سنگ های افتاده برای او جریمه تعیین می کنند.

بازی های محلی، بخشی از هر فرهنگ محسوب می شوند که متناسب با وضعیت اقلیمی و فرهنگی هر منطقه طراحی شده اند و همین هماهنگی و همراهی با جغرافیا و فرهنگ، رمز ماندگاری انها تاکنون بوده است. درست است که برخی بازی های محلی دربیشتر نقاط ایران مشاهده می شوند و حالتی کلی تر دارند اما بازی های بسیاری نیز وجود دارند که خاص هر منطقه بوده و در سایر نقاط کشور دیده نمی شوند. مطالعه و معرفی این بازی ها از آن جهت حائز اهمیت است که می تواند هم به ما دانشی درخصوص داشته های فرهنگی مان بدهد و هم مهمتر از آن، فرصتی فراهم کند که با کسب آگاهی بتوانیم در زندگی امروز خود و کودکانمان از انها استفاده کنیم و از شادی و نشاطی که بخش جدایی ناپذیری از این بازی هاست بهره مند شویم. این مقاله به معرفی چند بازی محلی از 3 استان کشور می پردازد.

بوشهر

در بوشهر قدیم این طور مرسوم بوده که پسران به هنگام شب و خسته از بازی های روزانه، در محل مخصوص بازی در محله جمع شده و به برخی بازی های شبانه می پرداخته اند. در اینجا شخصی که اول وارد کوچه می شده با خواندن اشعاری که گاه نیز آمیخته با هجو بوده دیگران را به خروج از خانه جهت بازی تشویق می کرده است. برخی از بازی های محلی منطقه، یادگار انگلیسی ها بوده و با اندکی تغییرات از انها وام گرفته شده ولی اکثر بازی های محلی بوشهر، قدمتی بسیار بیشتر دارند. برای نوبت شروع بازی و یارکشی نیز روش های بومی بسیاری وجود دارد که از جمله آنها می توان به روش های "تر و خشک"، "خدا زمین کردن" ، "پر و خالی گرفتن"،"چُرچُر گرفتن" و... اشاره کرد. چُرچُر گرفتن به این صورت انجام می شود که هر یک از بازیکنان نام مستعاری برای خود انتخاب کرده و به صورت دو به دو، دست در گردن هم انداخته و پیش سرگروه می روند و مثلا می گویند ماه می خواهی یا ستاره؟ و به همین شیوه، نفرات بین دو گروه تقسیم می شوند. یکی از قدیمی ترین بازی های بوشهر، بازی موسوم به "چوکیلی" است که از نام ابزار آن (چوب و کلید) گرفته شده است. کیلی یا کلید، چوب کوچکی است و چو یا چوب نیز تکه چوب بزرگتری را گویند. بازی مذکور به این شکل است که پس از یارگیری و تشکیل دو تیم و نیز تعیین تیم شروع کننده بازی، چاله ای به روی زمین می کنند که نام آن "گانه" است و بعد تیم شروع کننده به ترتیب، چوب موسوم به کیلی خود را روی گانه قرار داده و با چوب سعی می کند آن را به هوا پرت کند که هر فرد از تیم مقابل که بتواند آن را بگیرد دو نوبته می شود و می تواند پس از سوختن، یک بار دیگر نیز بازی کند. در نهایت و پس از طی مراحل مختلفی به شمارش فاصله چوب های رها شده تا محل "گانه" می پردازند و اندازه آن را تا حد نصاب تعیین شده در ابتدای بازی مقایسه می کنند و با هم به رقابت می پردازند. این بازی، قواعد زیاد و پیچیده ای دارد.

فارس

در اینجا نگاهی به بازی های روستای "دوان" از روستای کازرون واقع در استان فارس می اندازیم. "دونه کِش" یکی از روش های یارگیری برای بازی های محلی است و شیوه انجام آن به این صورت است که سرگروه های هر گروه به اختیار خود از بین زوج هایی که تقریبا هم زور هستند یکی را برای خود انتخاب می کنند تا نوبت به ضعیف ترین ها برسد. فردی که در نهایت در هیچ کدام از یارکشی ها انتخاب نمی شود ضعیف ترین فرد مجموعه است. در اینجا این فرد جزء گروه قوی تر شده و یک فرد خیالی به نام "توکُمی" عضو تیم مقابل می شود که نوبت او را سرگروه بازی می کند. به این ترتیب، یارگیری انجام شده و قدرت گروه ها تقریبا برابر چیده می شود. بازی "انگور چه رنگ" از مشهورترین بازی های این منطقه است و روال آن به این صورت است که بازیکنان از بین خود، فردی را به نام میر انتخاب می کنند و او با راهنمایی مشاورش، نام یکی از انگورهای منطقه را انتخاب می کند. سپس افراد یک به یک سر کمربندی را که دست میر است در دست می گیرند و به سوال و جواب های او در خصوص انگور پاسخ می دهند. این روند تا جایی ادامه می یابد فردی بتواند نام انگور را حدس بزند. این شخص، کمربند را از دست میر گرفته و هرکس از بازیکنان را که سر راه خود دید دنبال کرده و کتک می زند. این مراسم تا وقتی ادامه دارد که میر، عبارت "روه روه" را تکرار کند. از این پس، فرد مهاجم می بایست خود را به میر رسانده و کمربند را تحویل دهد که در راه بقیه به او حمله می کنند تا شلاق های خورده را تلافی کنند. فردی که شلاق را به دست بیاورد می تواند فرد مهاجم و بقیه را دنبال کرده و کتک بزند تا میر،کلمه خاص را دوباره اعلام کند.

اصفهان

در برخی روستاهای اصفهان، بازی ای به نام "کِلاه بَرَک" وجود دارد و شیوه انجام آن نیز به این صورت است که دایره بزرگی در وسط میدان رسم می کنند و یک گروه ده نفره داخل آن نشسته و گروه ده نفره دیگری، خارج دایره و دور آن می چرخند تا در فرصتی مناسب بتوانند کلاه یکی از افراد داخل را برداشته و فرار کنند. سپس کلاه را پنهان از چشم اعضای تیم مقابل در بین خود به گونه ای رد و بدل می کنند که معلوم نشود دست کیست. سپس به محل تعیین شده برای انداختن کلاه دویده و تیم مقابل نیز دنبالشان می کند و اگر بتواند کلاه را بگیرد برنده است و در غیر این صورت، چنانچه کلاه به زمین افتاده و خاکی شود آن تیم بازنده محسوب می شود.این کار را تا 5 بار تکرار کرده و امتیازبندی می کنند.

همان طور که گفته شد بازی ها برگرفته از فضای فرهنگی و جغرافیایی خود هستند و بنابراین هر منطقه ای ارزش ها و آن دسته از مهارت ها را از طریق بازی در اعضای خود تقویت می کند که لازمه زندگی در آن منطقه است. به قول عده ای علت وجود خشونت در بازی های محلی برخی مناطق نیز همین مسئله آب و هوا و محیط زیست خشن آنهاست. روی هم رفته، بازی های محلی، تنوع بسیار داشته و هر کدام در زمان های مختلفی از شبانه روز و نیز ایام سال انجام می شوند، به جنسیت خاصی تعلق دارند و نیز حالت های مختلف انفرادی و گروهی را شامل می شوند. بازی های محلی، بخشی از سرمایه های فرهنگی ما هستند که علی رغم تنوع بسیار چشمگیرشان امروزه در بسیاری از مناطق کشور در حال فراموشی و نابودی هستند. این مسئله یکی از عللی است که پرداختن به آنها را به عنوان یک موضوع، ضروری می سازد.

علیرضا عباسعلی
مرتضی محمد رستمی

پول‌نیوز، مازیار دانیالی - هیولت پاکارد که به اختصار اچ پی شناخته می شود، تولیدکننده آمریکایی نرم افزار و خدمات رایانه ای است که دفتر مرکزی آن در پالو آلتو، کالیفرنیا قرار دارد. این شرکت در یکم ژانویه 1939 توسط "ویلیام هیولت" و "دیوید پاکارد"، دو دانش آموخته مهندسی برق از دانشگاه استنفورد، تاسیس شد. اچ پی یکی از نخستین شرکت هایی بود که از ایده ها و حمایت پروفسور "فردریک ترمن" - در ارتباط قوی بین استنفورد و آن چه که سرانجام به شکل "سیلیکون ولی" ظهور کرد، پیشگام بود - سود برد.



مرتضی محمد رستمی
امیر وو

تاریخ جهان در ۲ ساعت

 

طول عمر زمین حدود سیزده میلیارد و هفتصد میلیون سال است.

ابتدا اولین هیدروژن ها ساخته شدند و در کل عالم هستی پخش شدند. سیزده میلیون و چهار صد سال قبل وقتی که دما بالا رفت، اتم های هیدروژن با هم ترکیب شدند و هلیم را ساختند و اولین نقاط نورانی را به وجود آوردند. ستاره ها با منفجر شدن عنصر های سنگینی را به وجود آوردند. طی چهار میلیارد سال قبل بالاخره مواد لازم برای تولید سیاره ها به وجود آمد.

۴.۵ میلیارد سال قبل از ما جسمی به اندازه مریخ  به سیاره زمین برخورد کرد و قمر ماه را به وجود آورد.

۴.۴ میلیارد سال قبل به دلیل نبود آب کره زمین بسیار داغ بود.

 ۳.۷ میلیارد سال قبل ترکیبات ساده به وجود آمدند و اولین باکتری ها به وجود آمدند و شروع به تولید اکسیژن کردند. ۵۵۰ میلیون سال قبل نخستین ماهی های بی مهره به وجود آمدند و کم کم شروع به تکامل کردند. ۴۰۰ میلیون سال قبل دوزیستان به بوجود آمدند و کمکم جانداران توانستند به خشکی نیز بروند. ۶۵ میلیون سال قبل شیئی که احتمالا شهاب سنگ بوده به زمین  برخود می کند و جاندارانی نظیر دایناسورها را از بین برد.    

 ۱۰ میلیون سال قبل دنیایی که ما میشناسیم شروع به شکل گیری کرد و قاره ها کم کم از یکدیگر جدا شدند .  ۶.۲ میلون سال قبل میمونها به انسان تبدیل شدند وپس از مدتی تجربه و مهارت کافی بدست آوردند و توانستند به سیلیسیوم  یا سنگ شکل دهند. ۸۰۰ هزار سال قبل اجداد ما توانستند آتش را مهار و کنترل نمایند و به نحو احسن از آن استفاده کنند . ۲۰۰ هزار سال قبل اجداد ما تکامل یلفتند طوری که توانستند صداهای بیشتری تولید کنند و به نحوی با یکدیگر صحبت کنند ... .

علیرضا عباسعلی
علیرضا عباسعلی